پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عکس تیتر مقاله زندگینامه استاد عزیز خلج

عزیز خلج کوهنورد فراتر از دوران

به بهانه تقدیر از یک عمر دست آورد پر ارزش و تقدیم کلنگ طلایی کوهنورد دوران به استاد عزیز خلج ٫ لازم دانستم که زندگی نامه کوتاهی از ایشان را گردآوری کنم.

استاد عزیز خلج نتنها کوهنورد سابقه‌دار و استادی باتجربه است بلکه چون عموی دلسوز از سالهای دور تا امروز همیشه و همجا برای کوهنوردی و کوهنوردان از هیچ چیزی دریغ نکرده و بقول خودش تازنده است هم به اینکار ادامه میده. اما عزیز خلج یا آنطور که شاگردانش خطابش میکنن عمو خلج و یا استاد عزیز خلج کیست؟ 

قبل از اینکه ادامه بدیم لازم میدونم یک خاطره از ایشان تعریف کنم و در لابلای این خاطره هم سوابق ایشان را البته آنچیزهای که من میدونم را عنوان میکنم.

آشنایی با عزیز خلج

حدودا سال ۱۳۵۶، زمانی که تصمیم گرفته بودم کوهنوردی را جدی و اصولی دنبال کنم و تازه دوره کارآموزی را گذرانده بودم، کفشهام دیگه توانشان را از دست داده بودن.( که اون هم داستان دیگری دارد). تصمیم های جدی برای صعودیهای زمستانی داشتم که با اون کفشها نمیشد! پول کفش نو هم نداشتم! یک همکلاسی داشتم که باباش نمایشگاه ماشین تو خیابانهای اطراف میدون کندی ( توحید فعلی) داشت.

یک روز اون رفیق هم مدرسه‌ای گفت فلانی  روبروی مغازه بابام یک آقایی هست که کوهنورده و تازه از اورست برگشته! ( منظورش هیمالیا بود)! برام جالب شد برم این کوهنورد از کوههای بلند برگشته را ببینم کیه و چشکلیه؟ هنوز انقلاب نشده بود، ما محصل سال دوم سوم راهنمایی بودیم،  اون روز از بعد مدرسه مستقیم رفتیم مغازه بابا دوستم و یکراست آنور خیابون یعنی  روبروی مغازه بابای رفیقم که اون اقای کوهنورد انجا مغازه داشت! رفیقم با دستان تو جیب! با سرش اشاره کرد و گفت اوناهاش! 

یک آقای بلند قامت و نسبتا بزرگ و قوی که خیلی شبیه یکی از عموهای خودم بود! دیدم که تو پیاده‌رو جلوی یک سه‌پایه لوله کشا، با آچاره حدیده مشغول حدیده کردن یک لوله است. آن اقای کوهنورد بلند قامت یک مغازه تاسیسات و لوله کشی انجا داشت و مشغول کار بود!

اون رفیقم با صدای بلند گفت؛ سلام عمو خلج! اون رفیقم که گفتم کوهنورده! را آوردم! من این پا اون پا کردم و خجالت کشیدم! چون من کجا و کوهنوردی کجا؟!! بعد هم جلوی یکی که خودش بهم گفته بود کوهنورده و از هیمالیا امده!! خلاصه شرمسار شدم!! و چپ چپ نگاه کردن به اون همکلاسی پر حرف!

 اون آقای بلند قامت سری بالا کرد و با خوش رویی تمام و کمال، و با لبخندی که هنوز به‌خوبی بیاد دارم و صدای بلند و رسا گفت: به به خوش آومدی، صفا آوردی، و یکهوی یک مشت نمیدونم آبنبات بود یا نخود گیشمیش بهم تعارف کردن! تعارف که نه! بزور ریخت کفت دستم! دست از کار کشید و شروع کردیم به صحبت. 

 همون موقع با اینکه فهمید این جونک کجا و کوهنوردی کجا!! اما با من چنان برخوردی داشت که انگار صد ساله با هم کوه بودیم و تازه از  هیمالیا برگشتیم!!  

خلوص کوهنورد بتمام معنا را میشد در او تشخیص داد.

 این شد اون روز من هم مثل خیلی نو پاهای کوهنوردی دیگر « عمو دار» شدم، 

آن هم از نوع « عمو عزیز خلجش) !  آن روز یا بهتر بگم آن عصر نشستیم پای صحبت ها و نصیحت‌های پدرانه  عموی کوهنورد تازه کشف شده به‌ همراه «صرف نون بربری و پنیر»

 این بشر انگار حس ششم داشت! جواب سوال‌هام را قبل از اینکه سوال کنم، خودش در غالب نصیحت عنوان میکرد!

عزیزخلج عضوی از تیم مشترک ایران و چین در اورست در سال ۱۳۵۶ بود.
عزیزخلج عضوی از تیم مشترک ایران و چین در اورست در سال ۱۳۵۶ بود. ردیف جلو نفر چهارم از سمت راست.

هدیه از عزیز خلج

 تا رسیدیم سر سوالهایم در مورد آن برنامه مشخص! زود سوال کرد کفش چی داری؟ و گفتم دنبالشم!  همونجا متوجه شدم در فکر رفت! اما چیزی نگفت! پرسید بچه کجای و کجا ها میری کوه؟ و با کیا میری کوه و  و نصحیت کرد که عضو یک باشگاه کوهنوردی بشم. بهش گفتم که پیشاهنگم و با سازمان پیشاهنگان میرم برنامه و کارآموزیم را تازه تمام کردم. خوشش آمد و پرسید شاگرد شمس‌خویی؟ منظورش کاظم شمس خو مربی کوهنوردی پیشاهنگان تهران گروه آذرخش بود. با فرم تهرونیا گفت خوبه.  اما نفهمیدم منظورش خوب بود یا خیلی خوب بود.

 چند روز بعد که دوباره رفتم مغازه‌اش با فرم شلوغ بازیای پر انرژی خودش گفت: بیا ببین این کفشا بپات میخوره!؟ یک جفت کفش  غول‌پیکر دربوداغون که انگار تا قطب شمال رفته و برگشته، را گذاشت جلوم!

 یک جفت کفش «کاستینگر آلمانی»  که ویبرامش صاف شده بود و با ذره بین میشد یک عاجی روش دید و فقط از روی مارک زردش میشد تشخیص بدی ویبرامه! قسمت ساق پاش که اصطلاحا میگفتیم «گتر کفش » هم انگار موش جویده بودنشون. بند و کفی داخلی کفش هم نداشت!  زبونه کفش هم که عین زبون کله گوسفند که تو مغازه کله پزی میبینی از دهانه کفش آویزون بود.
هر لنگه‌اش حداقل سه کیلو بود و فکر کنم دو شماره هم بزرگ بود برام! 

عمو عزیز خلج برام تعریف کرد این کفشها را از یکی از دوستاش برام گرفته. خودش تکلیف معلوم کرد که میری پیش اقای رهبر (قدیمیترین مغازه لوازم کوهنوردی منیریه تهران)  ازش یک جفت ویبرام نو میخری و میدی «فلانی» برات ویبرامش را نو میکنه . ۲۰ سال دیگه برات کفشه!
من: ویبرام؟ منیریه؟ رهبر؟؟ پولش؟ دید اصرار میکنم و نگران پولشم! گفت مهمون من! اما با نه نمیشه و اصرار مجدد و خواهش یک قیمتی گفت در حد مجانی! و ۱۰۰ تومان( ۱۰۰۰ ریال) ! 

بعدها از ممد آقا تهرانی فهمیدم اون فلونی محمود نظریان است و بهم گفت که خود عمو عزیز هم قبلا‌ کفاش بوده! پس میدونست چی میگه. خیالم و جیب بی پولم راحت شد. سر همون کفش‌ها کلی هم با آقا محمود (معروف به محمود افغان) بعدها رفیق شدیم. ( داستان کفاش جوون محله خانی آبادنو)

 این شد که عموی تازه کشف شده‌ ما، من را صاحب کفش جدید کرد! کفش کاستینگر آلمانی که صاحب اولش از قرار جلال رابوکی بود.

بعدها آقا محمود (افغان) هم حداقل سه بار دیگر ویبرامش را نو کرده بود برام. تازه اون اواخر  هم قسمت پنجه‌اش را وصله هم کرده بود!! 

توضیح: بعد چندبار صعود مسیرهای در دیواره بیستون متوجه شدم نوک کفشهام صدمه جدی دیدن. جنس سنگ بیستون بخصوص کوه سرطاق بخاطر نوع زبر سنگ آنجا (کالک) دشمن نوک کفش و پوست دست هستن. از همین روی هم عالی هستند برای سنگنوردی.  گیره برابر با چسب.

کفشها را به اضافه مقداری وسایل فنی دیگر اواسط دهه شصت بعد از هجرت دادم حاج صادق آقاجانی و خواهش کرده بودم آنها را بده به کسی از آنها استفاده میکنه.  ایشان هم هدیه کرده بود به یک گروهی در نقده! اما گفت دو ستا چیزهاش را نگه میداره برای موزه! کدام موزه؟
موزه کوهنوردی حاج صادق آقاجانی رئیس وقت فدراسیون کوهنوردی.

 بعد از آن را نمیدونم! تکلیف کفشها چی شد.  فکر کنم الان در آن دنیا پای خود آقا جلال رابوکی باشد.

 این بود داستان آشنایی من با استاد عزیز خلج عموی راستین اکثر کوهنوردان تهرانی و شاید کوهنوردان ایرانی که این روزها یک کلنگ طلایی هم دردست دارد.

استاد عزیز خلج از اعضای اصلی و قدیمی باشگاه کوهنوردان تهران است.
استاد عزیز خلج از اعضای اصلی و قدیمی باشگاه کوهنوردان تهران است.

زندگی نامه استاد خلج

زندگی نامه استاد خلج برگرفته از سایت باشگاه کوهنوردان تهران

استاد عزیز الله خلج در سال ۱۳۲۸ در شهر ساوج بلاغ منطقه بوئین زهرا بدنیا آمده. ایشان از سن ۱۲-۱۳ سالگی در یک مغازه کفاشی در ظهیر السلام تهران مشغول بکار میشن. در حدود سال ۱۳۴۹ به همراه تعدادی از کفاشان که کوهنورد هم بودند به کوه و کوهنوردی علاقه‌مند میشن و کوهنوردی را در منطقه بندیخچال ادامه میدن و کوهنوردانی که استعداد استاد را میدیدند اورا تشویق به ادامه کوهنوردی نمودند. ایشان با گروههای آرش و دماند همکاری نموده و سپس وارد باشگاه کیان و عضو کانون کوهنوردان شدند. با شرکت در دوره کارآموزی زیر نظر آقای حسین رضایی به صورت جدی در کوههای شمال تهران مشغول فعالیت شدند. دوره های کوهنوردی را زیر نظر مربیان داخلی و یک مربی اطریشی گذرانده و بلاخره به درجه مربیگری نایل گردیدند. سال ۱۳۵۶ اولین اردوی هیمالیانوردی آغاز شد که آقای خاکبیز سرپرست تیم بودند. ایشان با انتخاب در تیم ۲۰ نفره هیمالیا نوردی ایران از طریق پکن به سمت تبت اعزام می شوند. در آن سال تیم مشترک با تیم چین تا ارتفاع ۷۵۰۰ متری اورست صعود کردند. قرار بود که سال بعد نیز تیم تلاش دیگری داشته باشد که به خاطر انقلاب کار متوقف شد.

ایشان که به خاطر علاقه شان به انسانها و کوه به کوهنوردی روی آورده بودند در دوران بعد از انقلاب هم به صورت جدی با فدراسیون همکاری نمودند و علتش را عشق به تعلم می دانستند و معتقد بودند که معلم باید در همه شرایط زکات آموخته هایش را بپردازد.

ایشان با طبع بلندشان هیچ چشم داشت مادی از کوه نداشته و با کار تاسیساتی امرار معاش می کنن. استاد عزیز خلج بعدها با حمایت همسر مرحومشان باردیگر برنامه ای به مسیر شمالی اورست اجرا نمودند. درکنار اینکه به صعود قلل کوچک و بزرگ توجه داشتند تاکید اصلیشان بر داشتن ارتباطات انسانی با همگان بوده است. اولین همنوردشان علی همدانی بوده و همه را همنورد خود می دانند. توصیه شان به کوهنوردان این است که “تا غوره نشده به فکر مویز شدن نباشند” و نیز ارزش کوهنوردی به جمعی بودن آن است و آنچه باعث رشد کوهنورد می شود تشکیلات و کار جمعی است.

استاد عزیز خلج در حال حاضر رئیس کمیته پیشکسوتان و عضو کمیته آموزش فدراسیون کوهنوردی ایران است. همچنین و همچنان عضو باشگاه کوهنوردان تهران میباشد.

در دهمین دوره جشنواره صعودهای برتر از استاد عزیز خلج بپاس یک عمر دست‌آورد در کوهنوردی٫ تقدیر فراوان شد و نماد جشنواره یعنی کلنگ طلایی کوهنورد دوران به وی اهدا شد.

ایشان به واقع یکی از اسناد و سرمایه های کوهنوردی بوده و روحیه و افتادگی شان الگویی شایسته برای کوهنوردان محسوب می گردد.

«کوهنورد دورانی» که براستی فراتر از دوران خودش است.

با آرزوی سلامتی و شادی برای کوهنورد دوران، استاد عزیز خلج.

از طرف شاگردی که براش حق عمویی را ادا کردی.

امیر سعید احمدی

عکس ۲ متن مقاله زندگینامه استاد عزیز خلج
استاد عزیز خلج هم اکنون رئیس کمیته پیشکسوتان کوهنوردی است.
تقسیم و اشتراک از ویژگیهای ارزشمند کوهنوردان است:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *